محل تبلیغات شما

 

 

 

 

 شبنم و برگ ها یخ زده اند ابر های باران زا در آسمان در هم می پیچندباد می وزد و طوفان فریاد می زندیخ آب می شود در اندیشه امومن بازهم بدون تو در ترسی موهوم اسیر میشوم

 

رفیق .بیا و جرعه های فراموشی ات را تقدیدمم کن

بریده ام از نبودنت

کلافه ام از این حضور خالی بی احساست در لابلای حرف هایمان

از این آایمر عجیب مغز تو که انگار نه انگار کسی را باید الآن به یاد بیاورد

ببین که چطور نیستی و خاموش می شوم

و سراسر مه میشوم از برای  تصنیف هایت که روزگاری بود و حالا نیست

 

تو از من بیشتر شبیه من هستی

صدات مثل مخمل نرم میماند، مثل لالایی

گاهی همیشه، گاهی هیچوقت

تو ,ام ,های ,یخ ,انگار ,میشوم ,ام از ,الآن به ,به یاد ,باید الآن ,را باید

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه موزیک خایدالو